بهای کمال گرایی در عکاسی

هدف نهایی عکاسی چیست؟ ایده کمال‌گرایی در عکاسی از کجا نشأت می‌گیرد؟ این سوالات تاریخی به قدمت اولین عکس گرفته شده دارند، با این وجود هنوز پاسخ قطعی به این پرسش‌ها داده نشده است.

کن میچل عکاس اهل پورتلند، مدیرعامل شرکت لنزبی‌بی (Lens Baby)، تولید‌کننده تحسین شده‌ی لنز‌ و قطعات جانبی دوربین‌های عکاسی است. او در پی بازدیدش از نمایشگاه فوتو‌پلاس ( PhotoPlus) نیویورک می‌نویسد: «با قدم زدن از غرفه‌ای به غرفه‌ی دیگر ، اغلب می‌شنیدم معرفی‌کنندگان شرکت‌ها به مخاطبان خود توضیح می‌دادند که چگونه نمایی (shot ) کامل و بی عیب و نقص بگیرند. با اینکه مخاطبان جای مناسبی برای نشستن نداشتند، همچنان بسیار علاقمند نشان می‌دادند».

در ادامه مقاله‌ای را که این هنرمند و کارآفرین در وب‌سایت پتاپیکسل منتشر کرده است با هم مطالعه می‌کنیم.

مسئله‌ی کمال در عکاسی اغلب با عنوان دستیابی به نورپردازی و نوردهی کامل، فوکوس واضح لبه تا لبه و … توضیح داده می‌شود. اصول تکنیکی معمول که همه ما تا جای ممکن دنبال می‌کنیم. اما این وسواس دستیابی به کمال از کجا ناشی می‌شود؟ بهای کار خلاق ما چیست؟

لوئی داگر/Louis Daguerre

لوئی داگر، یکی از پیش‌گامان عکاسی و مبدع فرایند داگرئوتیپ در عکس‌برداری 

در حقیقت، دنبال کردن ریشه وسواس کمال‌گرایی در عکاسی چندان مشکل نیست. گزارش دهه ۱۸۴۰ جوزف‌لوئیس گی‌لوساک (Joseph-Louis Gay-Lussac) به پارلمان فرانسه که پیشنهاد خرید حقوق فرایند عکاسی جدید و انقلابی لوئی داگر (Louis Daguerre) را می‌دهد، ادعای مشابهی درباره کمال‌گرایی در عکاسی مطرح می‌کند: «… از آنجا که برداشت‌های صورت گرفته با فرایند آقای داگر، تصاویر حقیقی از ذات طبیعت هستند؛ طبیعت بی‌جان، دوباره می‌تواند کرد پیدا کند، کمالی که در غیر این‌صورت غیر قابل دسترس می‌بود».

کمال در دسترس ازطریق فرایند‌ی عکاسی این معما را خلق کرد که آیا باید عکاسی در علم و با هدف مستندسازی استفاده شود یا یک شکل از هنر باشد؟

جواب سؤال فوق هر دو بود. بلافاصله برخی از هنرمندان به مطالعه‌ی نحوه استفاده از این ابداع در نقاشی‌های آینده پرداختند. برخی دیگر از آن برای مستندسازی زندگی و به‌ویژه پرتره استفاده کردند. با پیشرفت تکنولوژی، توانایی عکاسان نیز برای کپی دقیق‌تر آنچه قبل از آن‌ها بود افزایش پیدا کرد. پیشرفت‌های اولیه در فرایند پرینت‌میکینگ (printmaking) و ابزار و لنزها به گرفتن عکس‌هایی شفاف‌تر و دقیق‌تر کمک کرد.

با این وجود همه درباره‌ی هدف قرار دادن کمال‌گرایی اتفاق نظر نداشتند. جولیا مارگارت کامرون که یکی از اولین عکاسان زن بود، عموما به خاطر پرتره‌های تار (blurry) خود مورد انتقاد قرار می‌گرفت.

کامرون در پاسخ به انتقادات می‌گفت: « فوکوس چیست؟ چه کسی این حق را دارد که بگوید کدام فوکوس خوب است و کدام بد؟»

مارگارت کامرون/Julia Margaret Cameron

نقاشی مارگارت کامرون توسط فدریک واتس (چپ) و پرتره‌ای از شوهرش که توسط او گرفته شده است.

در همین زمان، هنر در اروپا دچار بحران هویت شده بود. پاریس به خاطر سرمایه‌گذاری ناپلئون در هنر و میل و علاقه‌ی او به ساخت یک «دولت هنرمند»، به مرکز هنر تبدیل شد. به منظور حفظ یک‌پارچگی هنر فرانسه، دولت همه اشکال هنر تجاری را محدود کرد. هر شخصی برای ارائه‌ی کارهایش در Salon (سالون تنها مکانی بود که هنرمندان می‌توانستند کارهایشان را در آنجا بفروشند) مجبور بود دوره آموزشی شایسته‌ای گذرانده باشد؛ موضوع سوژه شایسته‌ای برگزیده باشد و براساس دستورالعملی که حاکمیت تعیین کرده بود، به خلق آثار هنری بپردازد. درکنار این دستورالعمل هنرمند ملزم به رعایت این قانون نیز بود که نقاشی باید به شکل ماهرانه‌ای طراحی شده و هیچ اثری از دست هنرمند (احساسات شخصی او) در آن نباشد. به هر حال برای پیکرتراشی و نقاشی، کمال امری تعریف شده بود.

سالون/Salon

سالون-پاریس، ۱۸۹۰-اثر آندره ریکسن

سپس اتفاقی افتاد که هیچ‌ کس پیش‌بینی نمی‌کرد. هنرمندان معینی اصول کمال‌گرایانه حاکمیت را زیر سؤال بردند. در ۱۸۳۰، اوژن دولاکروا (Eugène Delacroix)، هنرمند فرانسوی که یکی از اعضای مشهور سالون بود، تحت تاثیر جان کانستبل، هنرمند منظره‌نگار انگلیسی و جی‌ام‌دبلیو ترنر، رنگ‌های روشن‌تر و نور بیش‌تری به کارهایش افزود و در سوژه‌هایش موضوعات مدرن‌تری معرفی کرد.

در سال ۱۸۶۵، ادوارد مانت، هنرمندی با آموزش کلاسیک، «المپیا» را ارائه کرد. این نقاشی، تصویر برهنه‌ای کلاسیک ولی در زمینه‌ای مدرن بود (و احتمالا موضوع سوژه یک معشوقه بود). مانت در ادامه کارهای بحث برانگیزش، با ارائه چشم‌اندازهای غیر معمول و جزئیات ناتمام توسط ضربه‌های قلم‌مو، قوانین معمول را شکست.

امپرسیونیست‌ها اولین گروهی بودند که کمال‌گرایی را به چالش کشیدند

منتقدین خشن و بی‌رحمانه به او حمله کردند؛ اما مانت با پشتکار برای دیدگاهش جنگید و به آفرینش آثار هنری براساس ادراک شخصی خود ادامه داد. شاعر و منتقد هنری فرانسوی، شارل بودلر (Charles Baudelaire) این موضوع را مطرح ساخت که هنر مدرن بدون رشد در هر دو زمینه‌ی فرم و محتوا امکان زنده ماندن نخواهد داشت؛ سپس هنرمندان دیگری نیز با او هم‌نوا شدند. از جمله کلود مونه، کامی پیسارو، ادگار دگا، برت موریسو و پیتر رنوآر نیز تعریف سالون از کمال را به چالش کشیدند. این چنین، مکتب هنری امپرسیونیسم (Impressionism) متولد شد؛ پیام این مکتب نوظهور این بود که هنر هرگز مثل سابق (همان) نخواهد شد؛ چراکه مدرن شده است.

عکاسی در مسیر دوگانه‌اش ادامه پیدا کرد اما بیشتر بر عکاسی از مردم و اتفاقات واقعی متمرکز شد. گوستاو لوگره (Gustave Le Gray)، عکاس فرانسوی، که می‌خواست عکاسی به‌عنوان یک هنر تلقی شود می‌گفت: «آرزوی قلبی من این است که عکاسی به‌جای سقوط به قلمرو صنعت و تجارت، در میان هنرها قرار گیرد. روح و جایگاه حقیقی عکاسی این است و من تلاش خواهم کرد تا عکاسی را به این جهت هدایت کنم».

لوگره پس از راه اندازی یک استودیو، دستورالعمل‌ها و آموزش‌هایی را پیشنهاد کرد. اما بعد از کسب چند موفقیت، سرانجام همراه دوستش الکساندر دوما (خالق رمان مشهور سه تفنگدار) فرانسه را ترک کرد. او در ادامه زندگیش همچنان به کار عکاسی مشغول بود اما دیگر آموزش به دیگران را کنار گذاشته بود.

گوستاو لوگره/Gustave Le Gray

پرتره گوستاو لوگره مهم‌ترین عکاس فرانسه در دهه ۱۸۰۰

عکاسی برخلاف نقاشی (که بزرگ‌ترین اختراعش یعنی پینت تیوب (paint tube) «نقاشی فضای باز» را ممکن ساخت) ریشه در نوآوری دارد. از همان ابتدا عکاسی (و عکاسان) همواره تحت تاثیر تکنولوژی بوده‌ است؛ از اختراع صفحه‌های خشک (dry plates) توسط ایستمن کداک تا فیلم رنگی و دوربین برونی که عکاسی از اجسام را ممکن ساخت، صنعت همواره کنترل سفت‌ و سختی بر مسیر عکاسی و تلاشش برای رسیدن به کمال داشته است.

از سال ۲۰۰۰ عکاسان بیشتر و بیشتر به دوربین‌های دیجیتال و درکنار آن، خواست‌های همیشگی خود برای داشتن فایل‌های عکس بزرگ‌تر، عکس‌های با ثبات‌تر (لرزش‌گیر) و کنترل بیشتر برای گرفتن عکسی شفاف، واضح و کامل دست پیدا کرده‌اند. اگر همچنان عکس به اندازه کافی کامل و عالی نبود، همواره نرم‌افزارهایی مثل فتوشاپ در دسترس هستند که با آن‌ها می‌توان هرگونه نقصی را برطرف کرد. بنابراین، امروز همه شما می‌توانید عکاسی و در صورت لزوم عکس خود را تصحیح کنید و درنهایت شما نیز یک کمال بی نقص داشته باشید.

اما برای هنر پیشرفت عکاسی چه اتفاقی افتاده است؟ آیا ما هم مانند هنرمندان سالون در دهه ۱۸۰۰ تنها قواعدی را دنبال می‌کنیم و جوایزی برنده می‌شویم؟ هنوز امپرسیونیست‌ها مشتاق تصدیق هستند و بیشتر هنرمندان نیز این کار را می‌کنند؛ ولی آن‌ها برای اظهار موجودیت خود پذیرای رنج بودند و درنهایت نیز بر منتقدین غلبه کردند. آیا ما میل به رنج برای هنر و ارائه برداشت ناقص، معیوب و ناکامل از آن‌چه می‌بینیم را از دست داده‌ایم؟ آیا پذیرفته‌ایم که آنچه «صنعت و تجارت» درباره باید‌ها و نباید‌ها می‌گوید یک عکاسی عالی را می‌سازد؟

پیکاسو: «در هر عکاسی، یک نقاش، یک هنرمند واقعی، منتظر اظهار وجود است.»

امروزه جهان به واقع مدرن از کمال خیلی دور است. ما جهان را با وضوح ۲۰/۲۰ نمی‌بینیم. وقتی به جهان نگاه می‌کنیم آن را افسون شده با عیب و نقص می‌یابیم. قواعد به ما می‌گویند از این ضربه‌های قلم‌موی شخصی در جهان دست برداریم؛ اما، پیروی بی‌چون و چرا از اصول ممکن است به قیمت روح خلاقمان تمام شود.

هنرمندان با هنر خود می‌خواهند به دیگران بگویند که چطور می‌توان جور دیگری دید. آن‌ها اعلام می‌کنند: « این است جهانی که من می‌بینم!» شاید شما بگویید: «اما من هنرمند نیستم، من فقط یک عکاسم.» پابلو پیکاسو «آزمایشگر کبیر» (که همراه‌با ژرژ براک پدر سبک کوبیسم (Cubism) است) مخالف خواهد بود. در حقیقت، پیکاسو در اوایل دهه ۱۹۰۰ شروع به عکاسی کرد و عکس‌های خودش را توسعه داد. ثابت شده است که در طول زمان، عکاسی درکنار تکامل هنر او و هنر انتزاعی رشد پیدا می‌کند.

پابلو پیکاسو/Pablo Picasso

پیکاسو، یکی از تاثیرگذارترین هنرمندان قرن بیستم

نظر شما درباره عکاسی چیست؟ آیا عکاسی را یک هنر می‌دانید؟

دیدگاهتان را بنویسید